Wednesday 17 April 2013



خیال وهم انگیزیست، 
درگیر شدن با بودنهایی تهی از نبودن و نماندن
خلوت دلنشینیست،
تنهایی‌ در ژرفای خاطرهایی دور اما همچنان در یاد.

از هراس تنهایی‌، گریزم نیست 
از دامگه هموار آنسوی گریزگاه، ترسانم ...

خو گرفته‌ام با خویشتنم
 چنان یوسفِ افتاده به چاه
در عمق سیاهی
 چشمک دلفریب شب‌تاب‌ها 
امید ماندن، 
تمام بودنم شده.

می‌دانم، عاشق روزنهٔ‌های کور شده‌ام 
و در بهترین خلوتگاه، 
در نبود هیچ تنفس نامحرمی، 
به عشق بازی بیرحمانه ای تاخته‌ام ...

دوست میدارم این متروکه گناه آلود، 
این پناه گاه خاموشِ پر روزن را
که دست هیچ آدمیزادی
 نرمی تو در تویش را لمس نکرده 

_______________
October 31, 2012

No comments:

Post a Comment