Wednesday, 17 April 2013



گذر کردم از تو، از این شهر خسته 
از این کوچه باغی، که در هم شکسته

تو بودی یه سایه، تو تکرار خورشید 
یه احساس مبهم، تو بحران امید

به تو دل نبستم، فریبی، دروغی 
تو دهلیز قلبم، نه نبضی نه خونی

منو دیگه باختی، به لمس یه آغوش
اسیر فریبی، تو شهری پر آشوب

دلم از تو سیره، بهونه ندارم 
تو نیستی میدونم، که دوستت ندارم
____________
۱۲.۰۴.۲۰۱۳ 


پرم از شبپره مرده در دست تگرگ
هیجان ضربان زندگی‌ در دل‌ مرگ

پرم از حرف نگفته، شعر‌های خفته
داغ اشکی نچکیده، عشق هایی مرده

پرم از یاخته‌های خاطرات رفته
طرح‌هایی‌ نکشیده، دفتری سر رفته

پرم از ترس عبور پیچکی از دل‌ خاک
بغض‌هایی‌ ترکیده سر زده تا افلاک

پرم از نیستی‌ و هضم شده در بودن
التیامِ دردِ زخمی که ندیده سوزن

پرم از جاده‌هایی‌ که همه پر پیچند
راهشان بسته بمن، تا به جنون میپیچند 
______________

۱۲.۰۴.۲۰۱۳ 


هر شب، در بالکنِ تنهایی‌ میبینمش، سیگاری به لب.
با چشمانی فرو رفته در خود، به سویی‌ نامعلوم مینگرد.

هر کسی‌ از راهی‌ میگذرد، بدون الهام از جایی‌
بدون نقشه راهی‌.
به مقصدی خواهد رسید یا نه !؟ ... انتظار را در خود میپرورانم.

هر شب میبینمش، مخفیانه میگرید
زرد چهره، بخود می‌پیچد
مقصدی بر خود نگزیده، با نگاه‌ها همراه است
نگاهی‌ که مرا با خود همسفر کرده

هر شب مسافر نگاهش هستم
به مقصدی خواهم رسید یا نه !؟ انتظار را در خود میپرورانم ...


جداییها تغییر ناپذیرند، همه عشق‌ها اینطورند
زندگی‌ خوب و بد خود را به رخ همه میکشاند
به تقدیرد بسپار، بگذار ببارد، بگذرد و از اینجاها برود

شعر‌ها که تمام شوند، ما ادامه خواهیم داد
بی‌صدا که شدیم، باز هم خواهیم خواند
روز‌ها که تمام شوند، با هم شبی‌ را دوباره به روز خواهیم سپرد

جدائیها نمی‌روند
زندگی‌ را به حال خود بسپار
بگذار زمان بدور عقربه‌ها بچرخد
هر چه باداباد، من و تو به یکنواختی دورانها می‌خندیم 

خواستیم دور می‌شویم، نبینند مان
خواستیم نیست می‌شویم در مه‌ نیمه شبان 
خواستیم با هم زمان و مکان را دست میاندازیم
ما به زندگی‌ می‌خندیم، به حال خود گذاشتیمش 

جسارت میخواد به دام زندگی‌ نیفتادن

_________________
28    
March
    
2013 



ﺁﺳﺎﻥ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﻤﺎ ﺭﻧﺠﻴﺪﻩ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺷﺪ.
ﻳﻜﻲ اﺯ ﻣﺎ ﺗﺮﻛﻤﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﺪ
 ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﻪ ای ﺑﻪ ﻗﻬﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺭﻓﺖ.
و ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺧﻮﺩ ﺧﻮاﻫﺪ ﺧﻨﺪﻳﺪ.

ﺁﺳﺎﻥ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ ...
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﮕﺮﻳﻢ، ﺷﺎﻳﺪ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺷﻮﻢ.
اﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ اﺷﻜﻬﺎﻳﻢ اﻫﻤﻴﺖ ﻧﺪﻩ.

اﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ، اﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻦ،
ﻳﺎ ﻫﻮﺳﻲ ﮔﺬﺭا،
ﻫﻤﻪ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﺧﻮاﻫﻢ ﻛﺮﺩ.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭا،
 ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭا و ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺭا


هر درودی روزی جای خود را به بدرود میدهد
 و تنها قلب
 درد جابجایی این واژه‌ها را حس خواهد نمود.


در انتهای فصل ما، نگاه کن مرا
در نگاه من همه چیز را خواهی خواند.

بگذار میان ما همه پیوند‌ها قطع شوند و خاطره‌ها محو.
بگذار نام‌هایمان با هم غریبگی کنند.

تصادف نبود آشنایی مان،
 بی‌ سبب نیست جدایی مان.
تصادف نبود نزدیکی‌ دستانمان و بی‌ سبب نیست دوری غم هایمان.

باور کن ... با هم ماندنمان غیر ممکن،
 دوباره آشنایی مان غیر ممکن
راه من و تو با فاصله‌ها دور میشوند.

__________________
 
28 March 2013


روزگاری رنگها جسارت خویش را نباخته بودند و آسمان این شهر هویتش را از زلالی آبی‌ِ آب می‌گرفت.
امروز رنگهایمان غلطیده در رخوت رکود،
مات و ناهمگون
آمیخته ای ناشناخته از بیرنگیست پیچیده بر سردی تنهایمان.

امروز طیفهای رنگباخته نور در آمیزشی آلوده به سیاهی،
 نمود روشنی از تباهی‌های ما را به نمایش میگذارند.
شهر روشن نورها،
در بیگانگی‌ من و تو به خاموشی گراییده.

________________
October 21, 2012


خیال وهم انگیزیست، 
درگیر شدن با بودنهایی تهی از نبودن و نماندن
خلوت دلنشینیست،
تنهایی‌ در ژرفای خاطرهایی دور اما همچنان در یاد.

از هراس تنهایی‌، گریزم نیست 
از دامگه هموار آنسوی گریزگاه، ترسانم ...

خو گرفته‌ام با خویشتنم
 چنان یوسفِ افتاده به چاه
در عمق سیاهی
 چشمک دلفریب شب‌تاب‌ها 
امید ماندن، 
تمام بودنم شده.

می‌دانم، عاشق روزنهٔ‌های کور شده‌ام 
و در بهترین خلوتگاه، 
در نبود هیچ تنفس نامحرمی، 
به عشق بازی بیرحمانه ای تاخته‌ام ...

دوست میدارم این متروکه گناه آلود، 
این پناه گاه خاموشِ پر روزن را
که دست هیچ آدمیزادی
 نرمی تو در تویش را لمس نکرده 

_______________
October 31, 2012


در ژرفترین شیارهای خاطره که به یادگار حک‌ کردی
کوچه باغ بکری هست
 که جز تو
 عطر هیچ حضوری آنرا پر نمیکند ...


November 21, 2012

جامعه ای که خواب بیداری را هم نمبیند



به جامعه ای که خواب بیداری را هم نمبیند؛

بر آشفته نمیشوم دیگر از جهل مرکبتان
 به بدبختیهایی که برای خودتان برمیگزینید
 بیش از این نمیگریم.

اما پنهان نمیکنم که از خود بینی‌‌های تمام قدتان
 از عواقب انتخابتان بر لحظه‌هایم
 بر زیبایی‌‌های دنیایم
سخت بیزارم
 لبریز غمگینم...
___________
آفاق.ب.ن
November 22, 2012